مادر.......
دسته گلی برای مادر مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش بفرستند، وقتی از گل فروشی خارج شد دختری را دید که روی جدول نشسته و گریه می کند. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: دختر خوب چرا گریه می کنی؟ دختر در حالی که گریه می کرد گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم در حالی که گل 2 دلار است. مرد گفت با من بیا من برایت یک شاخه گل قشنگ می خرم. وقتی از گل فروشی خارج شدند مرد پرسید: مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم. دختر دست مرد را گرفت و گفت آنجا و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد. مرد او را به آنجا برد و دختر روی یک قبر جدید نشست و گل را آنجا گذاش...
نویسنده :
مامان
16:48